به تازگي دوست عزيز من موفق شد رتبه اي در سطح کشور در مسابقات داستان نويسي کسب کند. در مرحله مقدماتي اين مسابقه من مربي و داور اين دوست عزيزم بودم . وقتي فهميدم که توانسته به سطح کشوري برسد واقعا تعجب نکردم . زيرا قلم و بيان او بسيار پرکشش و جذاب بود و در حين خواندن داستانش ، تمرکز و توجه خواننده را کاملا معطوف به خود مي کرد .
رمز موفقيت يک داستان همين است : اينکه خواننده را کاملا مجذوب خود نمايد به گونه اي که در حين خواندن ذهنش به جاي ديگري پرواز نکند و از آن بالاتر حتي متوجه اطراف خود نشود .
از اينجاست که ارزش و هنر داستان نويسي معلوم مي شود . داستان وسيله اي براي مشغول کردن ذهن خواننده و سرگرمي او و کمکي براي گذران اوقات تفريح و فراغت اوست . داستاني که نتواند خواننده را همراه خود کند گرچه شعار و پيام خوبي هم داشته باشد با اقبال خوبي از سمت مخاطبان روبه رو نمي شود . برعکس ممکن است داستاني هيچ شعار و پيام باارزشي هم نداشته باشد ولي به دليل نگارش قوي نويسنده و قلم جذابش شهرت جهاني کسب کند .
خود من مجموعه داستان خاطرات يک خون آشام را با اينکه پيام و محتواي با ارزشي ندارد ولي بسيار جذاب نگارش شده است بسيار دوست دارم و بارها آن را خوانده ام . ولي چندي پيش رمان کوچه آجري از مونيکا علي به دستم رسيد که از همان صفحه اول متوجه شدم جذابيتي در خواندنش براي من نيست . البته رمان هاي بانو ويکتوريا هولت هم وجود دارد که هم پيام هاي جالبي دارد و هم جذابيت و کشش فوق العاده . پيشنهاد مي کنم کتابهاي او را حتما بخوانيد
درباره این سایت